senselessness
کجایی که تنهایی و بی کسی با من آشنا کرده حس غمو ببین داغ دوری از آغوش تو به زانو در آورده احساسمو همه فکر و ذکرم شدیو هنوز داره آب میشه دلم پایه تو ببین قفل لب های من وا شده منو قصه گو کرده چشمای تو خیالم رو از عمق دلواپسی تا رویای بوسیدنت میبرم سکوت شب رو گریه پر میکنه شبایی که از خواب تو می پرم نشد قسمتم باشیو پیش تو به لبخند هرروزت عادت کنم منو محو چشمای مستت کنی تورو مثل کعبه عبادت کنم من این کنج زندون ماتم زده تو بیرون از اینجا تو رویای من من این گوشه جای تو غم می خورم تو بیرون از این میله ها جای من دارم تو هوای تو پر میزنم داری غصه هامو نفس می کشی بیادت رها میشم از این قفس تو از غصه من قفس میکشی از این شهر خاکستری دلخورم از این بغض پیچیده تو لحظه هام تو این روز های پر از بی کسی تو تنها تنها تو موندی برام نباید چشامون از عشق تر بشه به خشکی این شهر برمیخوره هنوزم یکی توی پس کوچه ها داره عاشقی ها رو سر میبره نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پیوندهای روزانه پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() |
|||
![]() |